حوض با آب نما
به هر حال، هنگامی که وارد حیاط میشویم علاوه بر همۀ عناصر معماری اطراف آن، در وسط و نقطه عطف یک حوض، یا آب نما خواهیم دید. چرا آب را درست در این نقطه مطرح کرده اند؟ آیا تنها وسیلهای برای وضو ساختن است یا نه موضوعی برتر و بالاتر؟
در قرآن مجید و احادیث شریفه مضامینی هست که از آب و وضو تلقی بسیار بالاتر از انجام صرف یک عمل فیزیکی دارد، آنجا که از صورت عمل به سیرت آن و از وجه ملکی و شهادت به ملکوت و غیب آن میپردازد. در آیات بسیاری از قرآن مجید ارزشهای خاصی برای آب بیان شده است. از جمله آنجا که همواره بهشت را با نهرهایی که در زیر درختانش جاری است و یا چشمههای زلال جوشانی که در آن قرار دارد توصیف میکند و یا آنجا که به ریزش باران از آسمان و تطهیر انسان از پلیدیها و زنده کردن زمین مُرده بعد از مرگ آن اشاره دارد. در احادیث هم اشارههای مختلفی داریم از جمله اشاره به حوض کوثر. حوض درون صحن و خصوصاً عبارت «آب نما» تنها برای انجام یک عمل فیزیکی و مادی صرف نخواهد بود، و نیز وسیلهای برای تذکر و تجدید خاطره و پیوند با اعتقادات ناب و زلال خواهد بود که از جمله آن؛ حوضی است در بهشت که خداوند به بندۀ پاکش محمد(ص) عطا فرموده و ساقی حوض کوثر، برادر و جانشین علی(ع) است.
اینجاست که در وسط یک حیاط تفتیده از آفتاب داغ و گرمای سوزنده و زمین خشکیده و عطش ناشی از آن به حوض و به آب محتاجیم و آب معنا پیدا میکند. اینجاست که از حوض کوثر نوش روح میکنیم و وضو میسازیم تا آماده عبادت شویم.
شعاع خویش را تا پایین ادامه میدهد زیرا که در افق این آسمان نیلگون و این دنیای بزرگ رسولی وجود دارد که سراجاً منیراً بوده و سایه رحمتش از اوج بارگاه کبریایی خدا تا این پایین بر سر بندگان حقش گسترش یافته است.
قوس
دایره و کره با توجه به مقیاس بزرگی و کوچکی؛ خود یا انسان را به دور محیط خود و یا به سمت مرکز سیر میدهند. در اینجا یک نکتۀ عمیق وجود دارد و اغلب نیز توجهی به آن نمیشود و آن است که چرا علیرغم وجود قوسهای دایرهای یا سهمی قبل از اسلام (در زمان ساسانیان و یا رومی ها)، شکل به کار رفته آنها در دوران معماری اسلامی تغییر مییابد؟
شاید بتوانیم به سؤال فوق این جواب را بدهیم که فرهنگ زمان ساسانیان یا رومیان هر دو یک فرهنگ “من” گرا، خودخواه، به تعبیری شرافتمندانه فرهنگی انسان گرا (اومانیستی) بوده است که در دو سرزمین متفاوت شکل یافتهاند. لذا همۀ مقتضیات از جمله فُرمها و شکلهای به کار رفته در معماری و یا سایر زمینههای هنری نیز در همین جهت به کار گرفته شدهاند تا همواره در مرکز ثقل و محور خود بر انسان تکیه داشته باشند، آن هم نه انسانی از نوع مردم عادی بلکه از نوع شاهان و فرمانروایان.
در اسلام، انسان و همه بندگان خدا به هیچ امتیازی (جز تقوا) در برابر خدا قرار دارند، لذا کالبدهای معماری و نمودهای هنری در همۀ زمینهها باید بیانگر این مطلب باشند: «رابطۀ انسان و خدا»، بنابراین در فرمهای معماری اسلامی انسان ابتدا از درون این قوسها به یک مرحلۀ خودیابی میرسد و پس از یافتن خود با شکستی در نقطۀ اوج قوس به شناختی بیرون از خود (خدا) دست مییابد که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» لذا قوس دایرهای در معماری قبل از اسلام جای خود را به قوسهای جناغی بعد از اسلام میدهد، حتی در گنبدخانه نیز از بُعد بیرونی فرم کروی آن به یک نقطۀ اوج میرسد. این تحول در تمام زندگی مردم و در کالبد همۀ معماری دوران بعد از خود بروز میکند که نمود آن در همۀ شهرها و روستاهای قدیمی کشورمان مشهود است.
شبستان و گنبد، این زمین و آن آسمان با جناغی شدن قوسها و نوک تیز شدن گنبدها علاوه بر سایر جنبههای عملکردی خود دارای مفهومی وسیعتر میشوند که این زمین و آن آسمان ماورایی نیز دارند که با شکست قوس یا گنبد در نوک، شکست عالم شهادت (دنیا) و رسیدن به عالم غیب (آخرت) و یا شکست عالم ملک و رسیدن به عالم ملوک را بیان میکنند.
مسیحیان نیز در معماری کلیساهای خود که بعد از ظهور اسلام ساخته شدهاند؛ از قوسها استفاده کردهاند، با این تفاوت که در کلیساها آن خلوص، سادگی و کمال فرمی قوسهای جناغی در طول زمان از دست رفته به عنصری تزیینی تبدیل شده اند که گاهی اوقات نیز دخالت بینشهای کلیسایی مسخ شده تغییر و تبدیلهای ناپسند را در آنها پیش آورده است.